مودت

وبسایت فرهنگی-آموزشی مودت

مودت

وبسایت فرهنگی-آموزشی مودت

مودت، جایی است برای علم آموزان، دانش آموزان، و علاقه مندان به مطالب فرهنگی در حیطه های گوناگون. شما در این جا مطالب آموزشی و درسیT مطالب علمی ادبی مختلف مثل شعر، مقاله مطالب چندرسانه ای فرهنگی مثل موسیقی، مداحی، مولودی خواهید یافت.

آخرین نظرات
  • ۲۲ آذر ۹۷، ۱۷:۳۱ - سیّد محمّد جعاوله
    احسنت
  • ۱۰ آذر ۹۷، ۱۳:۳۰ - نگار جهانشاهی
    عالی

خدا را فراموش مکن !

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ب.ظ

خدا را فراموش مکن !
 

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

فقیه نامی شیخ بهاءالدین عاملی می نویسد : شخصی که مورد اعتماد من بود حکایت کرد و گفت : مردی در حوالی بصره می زیست ، که اوقاتش در عیش و نوش و بی خبری و فساد می گذشت . 
چنان مورد نفرت مردم بود که وقتی وفات کرد ، تا جنازه را به محلی که باید غسل داد و بر آن نماز گزارد حمل کنند . 
در آنجا کسی حاضر نشد بر جنازه او نماز بگزارد ، و در قبرستان مسلمین دفن کند . 
ناگزیر جنازه را به بردند ، تا در آنجا به خاک سپارند . 
در بلندی نزدیک آنجا ، زاهدی بود که همه او را به زهد و تقوی می شناختند . 
حاملان جنازه دیدند ، زاهد منتظر است جنازه برسد تا بر آن نماز بگزارد . چون این خبر به نقاط اطراف رسید که زاهد وارسته می خواهد بر جنازه فلانی نماز بخواند ، مردم هم دسته دسته آمدند و پشت سر زاهد بر جنازه شرابخوار معروف نماز گزارد ! 
اهالی محل از اینکه زاهد حاضر شد بر جنازه چنین مرد آلوده ای نماز بخواند در شگفت ماند بودند . 
پس موضوع را با خود وی در میان گذارد و علت را از او جود یا شدند . 
زاهد گفت : من در خواب دیدم که به من گفتند : از این بلندی فرود آی و به فلان موضوع برو . در آنجا جنازه ای خواهی دید که هیچکس جز زنش با وی نیست . 
تو بر آن نماز بگزار که مردی آمرزیده است ! تعجب مردم از گفته زاهد بیشتر شد . چون با سابقه ای که از مرد مزبور داشتند ، باور کردن این معنی برای ایشان مشکل می نمود . 
زاهد که خود از راز کار بی اطلاع بود ، زن او را خواست و از وضع زندگی شوهرش جو یا شد . 
زن گفت : وی تمام روز را به شرابخوری مشغول بود و اوقاتش بدین گونه می گذشت . تعجب حاضران افزونتر گردید . 
زاهد پرسید : اعمال خیری از او ندیده بودی ؟ 
زن گفت : او سه چیز را اهمیت می داد و از آن غافل نبود : 
اول اینکه : هر روز صبح که از مستی شب بهوش می آمد ، لباسش را عوض می کرد و وضو می گرفت و نماز می خواند ! 
دوم اینکه : خانه او هیچگاه از وجود یک یا دو نفر یتیم خالی نبود . توجه وی با آنها از رسیدگی به وضع فرزندانش بیشتر بود ! 
سوم اینکه : هر وقت در اثبات شب از مستی بهوش می آمد ، می گریست و می گفت : خدایا می خواهد گوشه ای از جهنم را با بدن من پلید پر کنی ؟ ! ! ! 

کشکول شیخ بهائی ، ج 2 ص 558

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">