خدا را فراموش مکن !
خدا را فراموش مکن !
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
فقیه نامی شیخ بهاءالدین عاملی می نویسد : شخصی که مورد اعتماد من بود حکایت کرد و گفت : مردی در حوالی بصره می زیست ، که اوقاتش در عیش و نوش و بی خبری و فساد می گذشت .
چنان مورد نفرت مردم بود که وقتی وفات کرد ، تا جنازه را به محلی که باید غسل داد و بر آن نماز گزارد حمل کنند .
در آنجا کسی حاضر نشد بر جنازه او نماز بگزارد ، و در قبرستان مسلمین دفن کند .
ناگزیر جنازه را به بردند ، تا در آنجا به خاک سپارند .
در بلندی نزدیک آنجا ، زاهدی بود که همه او را به زهد و تقوی می شناختند .
حاملان جنازه دیدند ، زاهد منتظر است جنازه برسد تا بر آن نماز بگزارد . چون این خبر به نقاط اطراف رسید که زاهد وارسته می خواهد بر جنازه فلانی نماز بخواند ، مردم هم دسته دسته آمدند و پشت سر زاهد بر جنازه شرابخوار معروف نماز گزارد !
اهالی محل از اینکه زاهد حاضر شد بر جنازه چنین مرد آلوده ای نماز بخواند در شگفت ماند بودند .
پس موضوع را با خود وی در میان گذارد و علت را از او جود یا شدند .
زاهد گفت : من در خواب دیدم که به من گفتند : از این بلندی فرود آی و به فلان موضوع برو . در آنجا جنازه ای خواهی دید که هیچکس جز زنش با وی نیست .
تو بر آن نماز بگزار که مردی آمرزیده است ! تعجب مردم از گفته زاهد بیشتر شد . چون با سابقه ای که از مرد مزبور داشتند ، باور کردن این معنی برای ایشان مشکل می نمود .
زاهد که خود از راز کار بی اطلاع بود ، زن او را خواست و از وضع زندگی شوهرش جو یا شد .
زن گفت : وی تمام روز را به شرابخوری مشغول بود و اوقاتش بدین گونه می گذشت . تعجب حاضران افزونتر گردید .
زاهد پرسید : اعمال خیری از او ندیده بودی ؟
زن گفت : او سه چیز را اهمیت می داد و از آن غافل نبود :
اول اینکه : هر روز صبح که از مستی شب بهوش می آمد ، لباسش را عوض می کرد و وضو می گرفت و نماز می خواند !
دوم اینکه : خانه او هیچگاه از وجود یک یا دو نفر یتیم خالی نبود . توجه وی با آنها از رسیدگی به وضع فرزندانش بیشتر بود !
سوم اینکه : هر وقت در اثبات شب از مستی بهوش می آمد ، می گریست و می گفت : خدایا می خواهد گوشه ای از جهنم را با بدن من پلید پر کنی ؟ ! ! !
کشکول شیخ بهائی ، ج 2 ص 558