شب عروسی (صبر)-روایت و حکایت
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
سبط الشیخ نقل کردند : که یکی از شیوخ عرب که رییس قبیله اطراف بغداد بود تصمیم می گیرد برای ازدواج پسرش دختری از بستگانش را خواستگاری نمایند ، و رسم آنها چنین بود که در یک شب مجلس عقد و زفاف را انجام می دادند .
در شب معین وسایل پذیرایی و اطعام و جشن را مهیا نمودند ، و مرجع تقلید عرب حاج شیخ مهدی خالصی را هم برای انجام عقد دعوت کردند . سپس عده ای از جوانان به دنبال داماد می روند تا او را با تشریفات مخصوص ، برای مجلس عقد بیاورند . در راه طبق مرسوم تیر هوایی می انداختند ، در این بین ، جوان سیدی تفنگ پر بدست ، تیرش سهوا خالی می شود و به سینه داماد می خورد و داماد کشته می گردد .
سید جوان فرار می کند ، جریان را به پدر می گویند ، مرحوم شیخ مهدی خالصی ، پدر را امر به صبر می کند و می فرماید : آیا می دانی رسول خدا بر همه ما حق بسیار بزرگی دارد و همه ما نیازمند شفاعت او هستیم ، این جوان عمدا چنین نکرد ، بلکه به قضا و قدر تیرش به فرزندت رسیده و او از دنیا رفته است ، این سید را بخاطر جدش عفو کن و در این مصیبت صبر نما تا خدا صابرین را به تو بدهد . !
پدر داماد از اندرزهای شیخ ساکت می شود و فکر می کند و سپس می گوید : اینهمه میهمان داریم مجلس عیش مبدل به عزا شده برای تکمیل حق پیامبر آن جوان سید را بیاورید و بجای پسرم دختر را برای او عقد نمایید و به حجله ببرید .
شیخ او را تحسین می کند؛ بعد بدنبال سید می روند و می گویند قصد دارند به جای پسر رییس قبیله دختر را برایت عقد کنند . او باور نمی کند ، خیال می کند می خواهند به این بهانه او را ببرند و بکشند .
در همان شب شیخ دختر را برای سید جوان قاتل عقد و مجلس تشکیل می دهند ، فردا هم جنازه پسر را دفن می کنند
داستانهای شگفت ص 255